فصل اول خاندان اژدها
اسپویل فصل اول
جیهاریس تارگرین بعد از مرگ پسرانش حالا مجبوره یک جانشین برای خودش انتخاب کنه اون بین ویسریس که کوچیک تره و رینیس که بزرگ تر بوده پسر رو انتخاب میکنه
سالها میگذره و ویسریس و همسرش که خیلی دوسش داشته منتطر پسرشون بودن ولی زنش و بچش هردوشون میمیرن و درحالی که نیاز به یه جانشین داشته و میترسیده داداشش دیمن بیاد جانشینی رو ازش بگیره دیمن رو تبعید میکنه و رینیرا دخترش رو وارث خودش معرفی میکنه یکم میگذره دیمن یه غلطایی میکنه جنگ و اینا یه تخم اژدها میدزده و رینیرا میره خیلی اروم از عموش پس میگیره از اونورم همه مشاورای پادشاه اصرار میکنن دوباره ازدواج کنه و پادشاه هم با دوست صمیمی رینیرا آلیسنت ازدواج میکنه که رینیرا رو خیلی ناراحت میکنه لرد کورلیس و دیمن کلی میرن جنگ ولی پادشاه حمایتشون نمیکنه
پادشاه از آلینست یه پسر به اسم اگان صاحب میشه و رینیرا خیلی حسودی میکنه پادشاهم اصرار میکرده رینیرا باید ازدواج کنه بقیه هم فشار میاوردن به پادشاه که اگان رو جانشینت معرفی کن بجای رینیرا چون پسره
رینیرا کلی خواستگارو پس میزنه عموش هم میاد و با داداشش یعنی پادشاه دوباره دوست میشن چون با اینکه پادشاه حمایتش نکرده بوده ولی اون موفق شده بوده و حالا همه اونا پادشاه دریای باریک میگفتند بهش ولی اون تاجو میده به پادشاه و میگه من پادشاهی نمیخوام .
دیمن اون شب با رینیرا میرن کلی جاهای کثافت که خودتون در جریانید و شب میاد با رینیرا یه کارایی کنه ولی نمیکنه اما رینیرا که گرم شده بوده بجاش با سر کول میخوابه و ولی خبر به پادشاه میدن که رینیرا با عموش خوابیده عموشم میپدیره میگه عاشق رینیرا هستم بذار ازدواج کنم ولی پادشاه فکر میکنه به خاطر گرفتن تاج و تخت اینو میگه دوباره دیمن رو تبعید میکنه
خلاصه دوستان پادشاه مجبور میکنه رینیرا رو با لینور ازدواج کنه لینور گی بوده با رینیرا برنامه میریزن میگن هرکسی کار خودشو بکنه کول هم از رینیرا نا امید میشه و میره تو پر و پاچه آلیسنت
رینیرا با یکی دیگه میخوابیده و چون بچه هاش همشون بجای موی نقره ای قهوه ای داشتن خبر فاحشه بودن رینیرا میپیچه معشوقه رینیرا توی اتیش میسوزه که بعدا میفهمیمکار آلیسنت بوده یعنی کار یکی از کسایی که واسه اون کار میکرده
لینور با رینیرا نقشه میریزن که بگن تو اتیش مرده وای درواقع لینور با عشق فرار میکنن که یه پسر بوده
دیمنم که زنش لیدی لنا مرده بوده چوننتونسته بوده بچشو بدنیا بیاره و زایمانش سخت بوده به اژدهاش میگه اتیشش بزنه دیمنم ناراحت میشه از مرگ زنش . پادشاه برای مراسم خاکسپاری میاد رینیرا و دیمن باهم صمیمی تر میشن اونشب پسر کوچیک تر الیسنت ایمند که اژدها نداشته میره که اژدهای لیدی لنا رو برای خودش کنه ولی با پسرای رینیرا درگیر میشن و چشمش کور میشه الیسنت میگه باید چشم پسر رینیرا کور بشه ولی رینیرا نمیذاره ک دست خودش زخمی میشه و الیسنت میگه که بچه ها حرومزادن و خلاصه پادشاهم کلی ناراحت میشه بابت این بحث ها در اخرم بگم ایمند تونست اژدهایی که میخواست که خفن تریناژدها هستو بدست بیاره
دیمن با رینیرا یواشکی ازدواج میکنن
ولی دوباره شایعه ها راجب بچه های حرومزاده رینیرا پخش میشه و رینیرا توی دادگاه حاضر میشه و اینجا باباش مریض بوده رینیرا از باباش میخواد بیاد و ازش دفاع کنه و میاد و خلاصه بعد مدت ها خانواده دور هم جمع میشن و الیسنت اونجا میگه که رینیرا جانشین خوبیه برای پادشاه ولی بچه هاشون دعواشون میشه و ایمند شوخی میکنه با پسرای رینیرا که حرومزاده بودن و این باعث دعوا میشه دوباره که دیمن جمع میکنه دعوارو
رینیرا و دیمن برمیگردن دراگوناستون ولی پادشاه میمیره قبل از مرگش به الیسنت راجب اگان میگه که از خونش پرنسی متولد میشه که نغمه یخ و اتشه الیسنت فکر میکنه پادشاه منظورش به اگان پسر خودشه برای همین بعد مرگ پادشاه میگه پادشاه قبل مرگش گفت اگان جانشینمه
از اونورم رینیرا ازمرگ پدرش ناراحته که یکی از نگهبانا براش تاج پادشاه رو میاره و رینیرا رو ملکه اعلام میکنن از اونورم مردم اگان رو پادشاه خلاصه جنگ شروع میشه
رینیرا پسراشو میفرسته تا متحد جمع کنه
و اگان هم داداشش ایمند رو میفرسته تا متحد جمع کنه ولی توی یک برخورد ایمند به پسر رینیرا میخوره و میگه چشم در مقابل چشم
یعنی ایمند میخواسته چشم لوسریس رو بگیره ولی اون فرار میکنه با اژدهاش ایمند هم با وگار همون اژدهاش میره دنبالش اراکس که ازدهای کوچیک تری بوده اتیش پرت میکنه سمت وگار وگارم عصبی میشه هم اراکس هم لوسریس رو باهم میخوره که ایمند اینجا شوک میشه چون فقط میخواسته یکم شوخی کنه ولی خب پسر رینیرا میمیره
دیمن خبر مرگ لوسریس به رینیرا میده و فصل یک تموم میشه