ما اینجا اسپویل فیلم هارو برای کسایی که دوست دارند میذاریم یا کسایی که یادشون رفته و میخوان یادشون بیاد

Identity

Identity

اول فیلم میبینم که راجب یک قاتل سریالی حرف زده میشه که قتلایی رو انجام داده و حالا قاضی میخواد حکم اعدام رو نزدیک تر بندازه وکیل های قاتل با عجله به سمت قاضی میرن تا اعلام کنند که اون روانیه ولی قاضی مخالف این قضیس . همون شب یک خانواده به مسافرت رفته بودند که وسط راه ماشینشون توسط یه کفش پنچر میشه پدر خانواده در تلاش برای درست کردن ماشین بوده و مادر خانواده میرا ته با پسرش حرف بزنه پسرش ازش میخواد بیاد جولو و بعد به مامانش میگه برو عقب اونا داشتن باهم بازی میکردن اما یک ماشین محکم به مادر پسر میخوره  و اون از ناحیه گردن دچار پارگی میشه از اون سو بازیگر زن سینما وسط جاده وقتی باتری مبایلش تموم میشه از راننده میخواد تا باتری جدید بهش بده و راننده هواسش پرت میشه پس تصادف میکنه و به همون خانمه میزنه که گفتم تصادف کرد راننده پیاده میشه و زنه رو برمیداره با خانواده اون به اولین متل میرن تا شاید تلفن داشته باشه ولی همه خطا به خاطر سیل بهم ریخته بوده 
راننده سوار ماشین میشه تا بره بیمارستان کمک بیاره اما سر راه دختریو میبنیه که ماشینش خراب شده کمکش میکنه وقتی جولو تر میرسن میبینن راهی واسه رفتن ندارن و همه راه ها  توسط اب بسته شده ماشین دیگه ای به اونا میرسه از اون ماشین میخوان که کمکشون کنه اما بازم نمیتونن پس همشون باهم میرن متل و توی اتاقاشون میمونن پلیس همراه با یک زندانی میرسه و بعد از اون قتل هایی شروع میشه 
اول از همه خانم بازیگر درحالی که دنبال جایی برای انتن دهیه بیشتر گوشیش بوده میگرده اما کشته میشه اونا کنار جسدش کیلید شماره ۱۰ رو پیدا میکنن بعد از اون همه خیلی میترسن زن و شوهر جوان خیلی پنیک کرده بودن که دعواشون میشه و میرن توی اتاقشون دختره میره تو دستشویی و پسره خواهش میکنه که دختره بیاد بیرون حرف بزنن بعد یمدت دختره میبینه صدا قطع شده و درو باز میکنه که تبر میبینه سریع وارد دستشویی میشه و از پنجره فرار میکنه حالا همه بیشتر از قبل ترسیدن و میفهمن زندانیه پلیسه فرار کرده و میفهمن اون زندانی درواقع یه قاتل بوده دنبالش میگردن پلیسا ( اون رانندهه هم پلیس بوده قبلا ) وقتی پیداش میکنن میبیندنش و از رییس متل میخوان کنارش بمونه اما اون یه لحطه میره میاد و همشون میبینن اون قاتله هم کشته شده همه به رییس متل شک میکنند اما اون حرفی میزنه که ثابت میکنه کار اون نیست اونا بعدا کنار شوهر اون زنه و اون قاتل به ترتیب عددای ۹ و ۸ پیدا میکنن و میفهمن قاتل داره به ترتیب همه رو میکشه بعد از اون مادر اون پسر کوچیکه و بابای ناتنیش میمیرن اینجا رانندهه به پسر کوچیکه با اون زنه که شوهرش مرد میگه باید فرار کنید ولی وقتی میرن سمت ماشین ماشین منفجر میشه اما توش جسدی نبوده و همه جسدای قبلی غیب شدن همه ترسیده بودن این وسط رانندهه یه سری ارتباط پیدا میکنه اینکه همه افراد اونجا تاریخ تولدشون یکیه و همینجوری که فکر میکرده نشون میده که اون رانندهه توی دادگاهه و دارن به قاصی ثابت میکنن که روانیه اون نمیخواسته قبول کنه که قاتله دچار اختلال چند شخصیتی بوده وقتی خودشو میبینه جیغ میکشه و میگه من این نیستم دکترس توضیح میده که ما داریم شخصیت های مختلف تورو باهم رو به رو میکنیم تا از بین برن و شخصیت خوبت بمونه به قاصی ثابت کن شخصیت قاتلت از بین رفته و دوباره پرت میشه تو خاطرات و فکراش 
دختره که وسط راه کمکش کرده بود میره توی ماشین تا چراغ قوه از داشبورد بر داره اما میبینه که دوتا پرونده اونجاس یکی پرونده قاتله یکیم پرونده پلیسه درواقه پلیس نبوده قاتل بوده هردوی اونا قاتل بودن پلیسو کشته بودن و این خودشو جای پلیس جا زده دختره فرار میکنه دنبال صاحب متل رو راننده میگرده بهشون بگه این وسط صاحبت متل میمیره راننده هم قاتله که درواقه یکی دیگه از شخصیتای خودش بوده رو میکشه و خودشم میمیره و دختره زنده میمونه 
قاضی حکم اعدامو عقب میندازه 
حالا تنها شخصیتی که مانده بوده برای قاتل همون دختره بوده که تصور میکرده اون دختره هست اما یهویی وقتی یروز در قالب شخصیت دختر داشته زمیننو میکنده عدد ۱ رو پیدا میکنه و میفهمه اخرین نفری که قراره بمیره درواقع این دخترس و قاتل کس دیگه ایه شخصیت دیگه از اون مرده که همون پسر کوچیکع بوده . اینجا میبینم چجوری همه کارا زیر سر همین شخصیت پسره بوده حالا فقط یه شخصیت مونده شخصیت کودک قاتل همون لحظه روانپزشکش برمیگرده تا با اون صحبت کنه ولی قاتل اونو میکشه و فیلمو تموم میشه 
پایان .

Weathering with You

Weathering with You

انیمه فرزند اب و هوا

هوداکا ۱۶ ساله از زندگی خود نا امید است تصمیم‌ میگرد فرار‌ کند و به توکیو برود در راه به یک طوفان برمیخوره که توسط کیسوکه سوگا نجات داده میشه . 
توکیو شهری با باران های بی وقفه بود که زندگی را برای دیگران سخت کرده و همه در ارزوی آفتاب بودند . اون وقتی به توکیو میرسه دنبال کار بوده و جایی برای رفتن نداشته که هینا که توی مک دونالد کار میکرده اونو نجات میده . هوداکا بعد از اون پیش سوگا مشغول به کار میشه توی شرکتی که افسانه های قدیمی رو برسی میکردن ، اونا به افسانه دختران افتاب برمیخورند که میتوانند اب و هوا را کنترل کنند .
هوداکا یه روز هینا رو میبینه توی یه کوچه که چند نفر میخواستن بهش تجاوز کنند وای هوداکا به اسلحه به هوا شلیک میکنه که باعث فرار کردن اونا میشه ؛ بعد از این اتفاق هینا و هوداکا باهم صمیمی تر میشن ، هینا با داداشش ناگی باهمدیگه تنها زندگی میکردند و هیچ پدر و مادری نداشتند بعدا هینا هوداکارو به یک پشت بام میبره و بهش نشون میده که چه قدرتی داره 
هینا یک دختر افتاب بوده .
هوداکا به هینا پیشنهاد میده باهم یه سایت بزنند و در ازای پول هر مناسبتی که مردم توش نیاز به افتاب دارند هینا بره واسشون افتاب بیاره ؛ همه چیز خوب پیش میره تا اینکه توی تلوزيون نشونشون میدن و این باعث میشه سفارشاشون بالا بره پلیس که دنبال هوداکا میگشته چون فرار کرده بوده اونو میبینه و از طریق دوربین ها میفهمن که هوداکا از اسلحه استفاده کرده پس دنبالش میگردن پیش سوگا میرن و اون میگه به پلیسا که اینجا کار نمیکنه ، سوگا سریع به هوداکا خبر میده که پلیس دنبالشه پس هوداکا هینا و ناگی فرار میکنند و به یک هتل میرند . توی اون هتل اونشب هینا به هوداکا میگه که هربار از قدرتش استفاده کنه تبدیل به اب میشه 
هینا خودشو فدا میکنه و از بین میره و کل شهر افتابی میشه پلیس ناگی و هوداکا رو میدا میکنند ناگی به خاطر نداشتن سرپرست به بهزيستي فرستاده میشه و هوداکا به اداره پلیس که با کمک خواهر زاده سوگا از اونجا فرار میکنه . 
هوداکا عاشق هینا بوده پس دنبال راهی برای برگردوند اون میکنه اون میخواسته به همون پشت بوم بره که هینا بهش معرفی کرده بود ولی سوگا و پلیس جولوشو میگیرن اما سوگا کمکش میکنه تا فرار کنه  و از طریق دری که اونجا بوده به هینا برسه .
هوداکا به هینا میگه چقد عاشقشه و بهش میگه این دنیای افتابی رو بدون اون نمیخواد و بهش میگه خودتو مقصر ندون هینا و هینارو برمیگردونه 
بعد از این ماجرا هوداکا و هینا و سوگا همگی دستگیر میشن توسط پلیس سوگا به سال حبس محکوم میشه و به شهر خودش فرستاده میشه .
سه سال بهد باران بی وقفه در توکیو میبارد و اکثر مناطق های اون زیر اب میره . 
هوداکا برای ادامه تحصیل به توکیو برمیگرده و دوباره میتونه هینارو بیینه .

پایان

Raising voices

Raising voices

بالا بردن صداها

الما ناتا گرتا یه گروه سه نفری هستن که آلما و گرتا از بچگی باهم بودند ولی الان گرتا به خاطر شعل باباش مجبور میشه مدرسشو عوض کنه 
الما و ناتا ولی باهم تو یه دبیرستان هستن 
شخصیت اصلی الما هست که توی دبیرستان با بقیه ارتباط خاصی نداره 
ناتا با شخصی به اسم البرتو توی رابطه هست که خیلی رومخه و خب اکیپ البرتو مدام الما رو مسخره میکردن 
بابای الما خیلی روی نمره های الما حساسه اما الما درکنار درسش داره ماری جوانا مصرف میکنه و خب خودتون در جریانید چه تاثیراتی میذاره روی درسش
خانواده گرتا بعد از ورشکستگی شروع به تولید ماری جوانا توی خونه میکنند 
مامان بابای الما که میفهمن دخترشون چیکار میکنه تنبیهش میکنن و گوشی رو ازش میگیرن تا به درسش برسه 
به شب داداش گرتا توی یکی از پارتیایی که داشته چند تا از دعوت نامه هاشو میده به الما و گرتا تا برن اونجا الما هم برای همین از خونه فرار میکنه تا بتونه بره به اون پارتی 
الما وقتی منتظر اتوبوس بوده یه ماشین وایمیسه براش که چون پسرای توی ماشین براش اشنا بودن ( دوست دوستاش بودن ) و الما هم دیرش شده بوده سوار میشه 
این وسط یه اتفاقاتی میوفته خلاصه که در نهایت الما مجبور مبشه برگرده همونجایی که سوارش کردهه بودن تا با اتوبوس بره 
الما یجورایی روی داداش گرتا کراش داشته و گرتا هم همیشه به الما جو میداده که اره داداششم یه حسایی داره 
توی پارتی وقتی که الما با داداش گرتا میرقصیده الما سعی میکنه اونو ببوسه ولی خب اون پسش میزنه
و خب الما حالش خیلی بد میشه و کلی مست میکنه و با گرتا تصمیم میگیرن برگردن خونه وقتی به وسطای راه میرسن گرتا میبینه کاپشناشون نیست میره کاپشنا رو بیاره ولی وقتی برمیگرده میبینه آلما نیست 
هرچی دنبال  الما می‌گردن پیدا نمیشه 
تا اینکه فردا صبح الما با یه وضعیت بد به خونه برمیگرده و خب باباش برای این کتکش میزنه المارو
گرتا به خونه الما رنگ میزنه تا حالشو بپرسه ولی الما به گرتا میگه من حالم خوب نبود و میخواستم برگردم که گم شدم

داستان جوری پیش میره که شما به اون دوتفری که توی ایستگاه اوتوبوس المارو سوار کردن شک میکنید که شاید به الما تجاوز کردند ولی میفهمید کار  اونا نبوده اخر یکی از اپیزود ها نشون میده البرتو داشته با عکس الما کار بد میکرده( همون کار بدا که خودتون بفهمید ) پس شک به سمت اون میره اما خب مشخص میشه کار البرتو هم نبوده بلکه الما انقد حالش بد بوده از شکست عشقی که خورده بوده با خواست خودش به صمیمی ترین دوست پسرش رابطه داشته اونشب

بعد از اون ماجرا برای الما پیامای سک*سی خیلی میاد و در نهایت ینفر عکس اونجاشو میفرسته الما و اکیپشون شک‌میکنن به همون پسره برای همین میرن شرف واسه پسره نمیذارن هرچند که الما ته دلش میدونسته کار اون نمیتونه باشه 
درنهایت میفهمیم کار البرتوی خونه خراب بوده بعد این ماجرا ناتا با البرتو کات میکنه 
تنها دلیلی که البرتو با ناتا بوده این بوده از طریق مامان ناتا بتونه بورسیه کانادا بگیره که درنهایت همه چیز خراب میشه
این وسط الما یه دوست خیلی قدیمی داره که همون شب پارتی بعد مدتها دیده بودش و دیگه ندیدش تا اینکه وقتی الما تصادف میکنه میبینه دوستش تخت کناریه و اون خودکشی کرده بوده باهاش حرف میزنه و میفهمه که یکی از معلمای مدرسه به دوستش تجاوز کرده
الما سعی میکنه کمک دوستش کنه اکانت توییتر میسازه و توش خودشو قربانی معرفی میکنه و ابروی معلمشونو میبره اما پلیس میگیرتش و ادعای الما و دوستش رد میشه چون مدرکی نداشتن و کارشون بی نتیجه میمیونه 
دوست الما دوباره خودکشی میکنه و میمیره 
اما بعدا یه دختر دیگه پیدا میشه که همون معلم بهش تجاوز کرده بوده 
برگشت به اولین سکانس سریال که الما یه بنر وصل میکنه ( یه متجاوز توی این مدرسس ) تموم دلیلی که از اول سریال فکر میکردیم کسی که مورد تجاوز قرار گرفته خود الماس اما اون این بنرو برای حمایت دوستاش نصب کرده بود 
درنهایت مشخص میشه معلمه واقعا متجاوز بوده پس پلیس دستگیرش میکنه 
الما و داداش گرتا باهم اوکی میشن اما خب ترجیح میدن هرکسی بره پی کارش فعلا 
پایان فصل اول